loading...
سايت تفريحي و سرگرمي
خوش آمد گویی

سلام مرسی از بازدیدتان یه خواهشی داشتم اینه که یه سر به چت رومم بزنید ممنون میشمhttp://siagap.ir/?Chat# سیاگپ. ونظر خوصوصی هم دارید به ایمیلم بفرستید :yreza10@yahoo.com


کوچیکه همتون reza

رضا بازدید : 41 سه شنبه 10 تیر 1393 نظرات (0)

ایرانی‌ها چه اعتقاداتی نسبت به «جن» دارند؟

ایرانی‌ها چه اعتقاداتی نسبت به «جن» دارند؟
آن موجود وهم آلود که گاهی پا در زندگی ما می گذارد و موجب ترس و وحشت مان می شود، کیست و از کجا آمده است؛ از دنیایی واقعی یا از دنیایی ساخته و پرداخته تخیل ما؟

 

 
دنیا از نظر بیشتر ما تلفیقی از آدم های دیدنی و موجودات ندیدنی است که البته دیدنی هایش ترس ندارند، ولی ندیدنی هایش زهره می ترکانند.

آنهایی که ما مردم را می ترسانند موجوداتی محوند که به گمان ما شرورند و قصد آزار دارند؛ چیزی شبیه سایه که مدام دنبال بعضی از ما راه می افتند و در زندگی مان سرک می کشند، ولی دیده نمی شوند. همین دیده نشدن هم دلیل خوبی برای شاخ و برگ دادن به ماهیت آنهاست بویژه این که عده ای می گویند این موجودات را در مکان هایی خاص دیده و گاهی هم حضورشان را احساس کرده اند.
عده ای می گویند جن، عده ای هم می گویند آل و بختک و غول بیابانی که همه در ترسناک بودن و آزاررساندن به آدم ها مشترکند، اما مشخص نیست آن موجود وهم آلود که گاهی پا در زندگی ما می گذارد و موجب ترس و وحشت مان می شود، کیست و از کجا آمده است؛ از دنیایی واقعی یا از دنیایی ساخته و پرداخته تخیل ما؟

جن، حرف اول را می زند
جن در فرهنگ عامه ما حرف اول را می زند چون بیشترین نگرانی که در دل آدم های گیر افتاده در تاریکی و تنهایی می افتد، نگرانی از مواجهه با جن است همان موجودی که در باورهای ما پاهایی پشمالو و سم دار دارد، چشم هایش از چپ و راست باز می شود، عاشق تاریکی است، با دمیدن صبح خودش را مخفی می کند، خانه اش جایی در خرابه ها، بیابان ها، گرمابه ها و آب انبارهاست و اگر آزارش بدهیم آزارمان می دهد.

در ذهن ما باید از جن حذر کرد یعنی باید کاری کرد تا با او رو به رو نشد یا کاری نکرد که رنجیده شود، چون آن وقت او که توانایی اش مافوق توان آدم هاست تاوان سختی از ما می گیرد. مثلااگر بدون گفتن بسم الله، آب جوش روی زمین بریزیم یا اگر شب هنگام بدون بر زبان آوردن نام خدا در بیابانی آتش بیفروزیم و ندانسته به جن ها یا بچه هایشان صدمه بزنیم از آن روز به بعد دیگر روی خوشی نخواهیم دید.

آوردن نام خدا هم از این بابت است که در فرهنگ ما جن موجودی است که از بسم الله می ترسد و پا به فرار می گذارد.

همه بدی های جن
جن کافر، جن مومن ؛ اگر ترسی از جن و بدی هایش در دل ماست از بابت جن های کافر است که در باور ایرانیان چهره ای زشت و مهیب دارند و از هیچ تلاشی برای آزار مردم فروگذار نیستند.
بدی این جن ها این است که به شکل های مختلف درمی آیند مثلاشکل مار، بز، غزال، گاو نر، کبوتر، گربه (بویژه گربه سیاه)، سگ، موش، گورخر، سوسمار، خارپشت یا حتی شتر مرغ تا بتوانند راحت تر به اهدافشان برسند. آزار این دسته از جن ها هم بیشتر به چند گروه می رسد از جمله به زنانی که تازه زایمان کرده اند.

با این که حالاباور عامه مردم نسبت به این موضوعات تا حدی عوض شده، اما ته دل خیلی از ما هنوز از بابت خطراتی که زائو را تهدید می کند صاف نشده و شاید به همین علت است که هنوز هم مردم باور دارند زن تازه زایمان کرده و نوزادش را نباید تا ده روز تنها گذاشت و بجز آشنایان خیلی نزدیک کسی نباید به دیدن آنها برود چون بعید نیست جن ها خودشان را به شکل فرد مورد نظر درآورند و با این روش به هدفشان برسند.

در این بخش، اما عده ای به جای واژه جن از نام آل استفاده می کنند که تقریبا شرارت های یکسانی علیه زائو و نوزادش انجام می دهد. در فرهنگ عامه ایران، آل زنی است که دست ها و پاهای استخوانی و لاغر دارد، رنگ چهره اش سرخ و بینی او از گل است، کارش هم این است که جگر زن تازه زایمان کرده را در زنبیل می گذارد و می برد! چنین زنی جن زده می شود که اگر جگردزدیده شده اش از آب نگذرد امید بهبودش وجود دارد.

در محیط های شهری، اما این باور رو به کمرنگ شدن می رود، ولی هنوز در بسیاری از نقاط کشور اعتقاد به آل، اعتقادی راسخ است و برای فرار از دست او یا در گوشه اتاق، پیاز به نخ می کشند یا تفنگ و شمشیر را در آن نزدیکی قرار می دهند (چون گفته می شود جن از فلز بویژه از آهن می ترسد) و دور رختخواب زن و نوزاد، طناب پشمی سیاه می گذارند.

در فرهنگ ما با این که علم پزشکی پیشرفت های زیادی کرده و ریشه بسیاری از بیماری ها را توضیح داده، اما هنوز هم در برخی نقاط جن عامل ایجاد بیماری صرع شناخته می شود. مردمی که چنین اعتقادی دارند می گویند جن که در جلد کسی برود او مبتلابه تشنج می شود و تا جن از وجود او بیرون نیاید این بیماری درمان نمی شود.

جن ها در فرهنگ عامه ما سر به سر انسان ها نیز می گذارند. مثلااگر با کسی شوخی داشته باشند، بعید نیست شب ها سراغش بیایند، رختخوابش را به هم بریزند، تارهای مویش را بکشند و آب روی او بریزند. گاهی هم لوازم خانه او را برمی دارند که قیچی یکی از این لوازم است. جن ها گاهی نیز بدون آن که خود را نشان دهند طوری رفتار می کنند که صاحبخانه حضور آنها را حس کند برای همین است که عده ای باور دارند اگر گوشه ای از خانه نان و نمک بگذاری و جن ها را به آن قسم دهی، آنها که نمک گیر شده اند دست از سر صاحبخانه برمی دارند.

در واقع طبق این باور، جن ها غذا می خورند که البته این خلاف باور بعضی از مردم است که می گویند جن ها با بوی غذا سیر می شوند، همچنین خلاف باور آنهایی که معتقدند غذای اصلی جن ها باقلاست!

انسان ها و جن ها
با این حال رابطه آدم ها و اجنه همیشه شکرآب نیست، چون در فرهنگ شفاهی ما گفته می شود که انسان می تواند با جن طرح دوستی بریزد. شاهد مثالش هم قابلگی کردن آدم ها برای جن هاست به این شکل که آن هنگام که جنیان برای تولد نوزادشان به قابله نیاز پیدا می کنند قابله ای از میان آدم ها انتخاب می شود، چشمانش بسته می شود تا هیچ چیز را نبیند و بعد که بچه جن به سلامت به دنیا آمد یک مشت پوست پیاز به او پاداش داده می شود.

این پوست پیازها البته انعامی با ارزشند به شرط آن که قابله این موضوع را به هیچ کس بروز ندهد و آن پوست ها را زیر فرش خانه اش پنهان کند و هر روز به جای آن یک سکه طلاتحویل بگیرد.
شاید نشود اسمش را خدمت جن ها به آدم ها گذاشت، اما برخی مردم باور دارند گاهی جن ها عاشق آدم ها می شوند و حاضرند برای معشوق خود هر کاری بکنند مثلامکان گنج های باارزش را به آنها نشان دهند یا همه خواسته های آنها را بسرعت اجابت کنند و اخبار مهم مربوط به آینده را به گوش آنها برسانند.

اینها از ما بهترانند
فارغ از این که اعتقاد به موجودات نامرئی از چه زمانی و توسط چه کسانی وارد فرهنگ ما شده، آنها به موجوداتی ترسناک و آسیب رسان تبدیل شده اند که اسامی آنها برای ما ایرانی ها آشناست. از جمله غول بیابانی که باید هم خانواده جنیان باشد ؛ همان دیوی که دور از آبادی ها در کوه ها و بیابان ها زندگی می کند و به هر شکلی که بخواهد در می آید و مردم را از راه به در می کند.

گفته می شود کسی که در بیابان تنها بخوابد غول بیابانی کف پای او را آنقدر می لیسد و خونش را می خورد تا بمیرد. گفته می شود این غول ها که مشهورترین شیاطین هستند از سر تا ناف به شکل انسان و از ناف به پایین به شکل اسب با سم هایی همانند خر.

غیر از غول، بختک یا فرنجک هم در فرهنگ ما باور شده است. گفته می شود این زن کنیز اسکندر بوده، اما وقتی مشک آب زندگی او به زمین ریخت و این زن مشتی از آن را جمع کرد اسکندر عصبانی شد، بینی او را برید و به جای آن یک بینی از جنس گِل برای او گذاشت. این بختک همان است که بعضی آدم های خواب را گرفتار می کند و روی آنها می افتد و حالت خفگی به آنها دست می دهد یعنی موجودی که بینی گلی اش ما را به یاد آل می اندازد.

البته راه حل مبارزه با بختک آسان است چون باور عوام بر این است که اگر بتوان بینی او را گرفت بختک از ترس این که بینی اش را از دست ندهد دست از سر آن فرد برمی دارد و جای گنجی را هم که می شناسد به او نشان می دهد!

اگر چه جن واقعیتی است که حتی در قرآن و روایات دینی نیز به آن اشاره شده، اما بسیاری از باور های عمومی که در فرهنگ عامه وجود داشته و هنوز هم نقل می شود بیشتر شبیه افسانه است ؛ هر چند که افسانه ها هم رگه هایی از حقیقت درون خود دارند.
رضا بازدید : 45 سه شنبه 10 تیر 1393 نظرات (0)

مادری که یک چشم داشت...
مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت
یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره
خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟
به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا از اونجا دور شدم
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره
فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم . کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد...
روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟
اون هیچ جوابی نداد....
حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم .
احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت
دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم
سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم
اونجا ازدواج کردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی...
از زندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم
تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من
اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو
وقتی ایستاده بود دم در بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا ، اونم بی خبر
سرش داد زدم ": چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!" گم شو از اینجا! همین حالا
اون به آرامی جواب داد : " اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم " و بعد فورا رفت واز نظر ناپدید شد .
یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه
ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم .
بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی .
همسایه ها گفتن که اون مرده
ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم
اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن
ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا...
ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم!
وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم..
آخه میدونی ... وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی!!
به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم
بنابراین چشم خودم رو دادم به تو...
برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه
با همه عشق و علاقه من به تو
قلب مادر به اندازه‌ای گسترده است که همیشه می‌توانید بخشش و گذشت را در آن بیابید.

رضا بازدید : 35 سه شنبه 10 تیر 1393 نظرات (0)

داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم

                            

چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.

    

 

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
که تنها دل من ؛ دل نیست

 

 

رضا بازدید : 37 دوشنبه 26 خرداد 1393 نظرات (0)
نویسنده : رضا |

 

خانمی اهل کانادا بر این باور است متعلق به دنیای واقعی نیست و از سرزمین پریان آمده است.خانم 23 ساله به نام ملیندا مون می گوید از زمانی که فیلم ارباب حلقه ها را دیده این فکر در وجودش ریشه دوانده که شباهت زیادی به شخصیت این فیلم دارد.ملیندا می افزاید چشمانم کاملا شبیه پریان است فقط گوشهایم باید جراحی شوند تا کاملا شبیه پریان شوم.
 
این خانم زیبا می گوید از سرزمین پریان آمده است +عکس
 
او با پرداخت 250 یورو و تحمل دو ساعت جراحی به دنیای خیالی خود رسید.او می گوید تنها چیزی که الان کم دارد دو بال برای پرواز است.به گزارش پارس ناز هر چند برخی دوستانش او را مسخره می نمایند ولی او از این اقدام خود کاملا راضی است و برخی از خانواده ها دختر شاه پریان را دعوت می نمایند تا در روزهای نزدیک به سال نو میلادی دقایقی را با فرزندانشان خوش باشد.او در بخشی دیگر از سخنانش می گوید پری سمبل عشق ، شادی و مهربانی است.

 

 
این خانم زیبا می گوید از سرزمین پریان آمده است +عکس
رضا بازدید : 39 دوشنبه 26 خرداد 1393 نظرات (0)

 

ورود یکی از دوست دخترهای سابق یک داماد چینی به مراسم عروسی وی و حمله او به عروس جوان باعث برهم خوردن مراسم عروسی شد. طبق تصاویر منتشر شده توسط شاهدان حاضر در این مراسم عروسی زن جوانی که باردار به نظر میرسید با پوشیدن یک لباس عروس وارد سالن مراسم عروسی شده و به شدت با داماد و عروس جوان درگیر شد. این زن که مدعی بود فرزندی از آقای داماد در شکم دارد به شدت به او حمله ور شده و سپس به زد و خورد با عروس جوان پرداخت.
 
عاقبت دختر بازی آقای داماد در دوران مجردی (+عکس)

میهمانان حاضر در مراسم به قدری شوکه شده بودند که از جای خود حرکت نکردند و بعد از اینکه زن جوان تور عروسی را ازسر عروس کشید آنها وارد صحنه شده و سعی در آرام کردن این زن داشتند.به گزارش پارس ناز این دختر جوان به قدری عصبانی شده بود که حتی جمعیت 6-7 نفری میهمانان نمیتوانستند مانع از حمله او به زوج جوان شوند.

 
عاقبت دختر بازی آقای داماد در دوران مجردی (+عکس)
 
او با گریه از داماد میخواست که مسئولیت فرزندی که به او تحمیل کرده است را بپذیرد. نکته جالب این دعوای پر سرو صدا طرفداری عروس خانم از داماد بود. او خطاب به این دختر گفت : "اگر قصد تو اخاذی نیست میتوانستی خیلی زودتر از اینکه جنین تا این اندازه رشد کند آن را سقط کنی، تو اکنون قصد داری که شوهر مرا وادار کنی هزینه زندگی تو را بدهد و من مانع  این کار میشوم.

 

 
عاقبت دختر بازی آقای داماد در دوران مجردی (+عکس)
رضا بازدید : 33 شنبه 24 خرداد 1393 نظرات (0)

به سلامتي:
کسيکه باخت تا رفیقش برنده بشه،
به غرور عقرب که به خواری تن نمیده،
به رودخونه كه ميره و پشت سرش رونگاه نميكنه،
بصداقت سیم خاردار که پشت ورو نداره،
بکسيکه بیکسه ولی ناکس نیست،به وفای دریاکه ماهی مرده رو ازآب بیرون نمیندازه.
بمرام آسمون بااون همه ستاره هاش یک ذره ادعاهم نداره،

دست آخرگلی به گوشه جمال رفيقى كه تو رفاقت سوخت ولي بحرمت نام رفاقت سكوت كرد.. 

فقط به افتخاره خودت

رضا بازدید : 34 شنبه 24 خرداد 1393 نظرات (0)

این نوشته شعر نیست 
بسیار هم جدیست ...
آنان که بیشتر دوستشان داری
بیشتر دچار سوء تفاهم با توند
بی آنکه بخواهی و بدانی،
بیشتر می رنجانیشان
بیشتر می رنجانندت
بیشتر به یادشان هستی 
ولی ...
کمتر عشق می گیری 
کمتر عشق می گیرند !
چشم به هم می زنی و می بینی عزیزترین ها
با یک برداشت نادرست از هم
هر روز از هم دور و دور تر میشوند ...
غافل از اینکه بهترین روزهایشان
با قهر و دوری و نامهربانی می گذرد!

رضا بازدید : 51 شنبه 24 خرداد 1393 نظرات (0)

http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/mataleb1/brothers.matalebeziba.ir.jpg

یکی بود یکی نبود، دو تا برادر شیطون بودن که به خاطر شیطنت و شلوغیشون یه محل از دستشون شاکی بود...
دیگه هر جا که خرابکاری می شده همه می دونستن زیر سر این دوتاست...
خلاصه ی کار، پدر و مادر این دو نفر صبرشون تموم میشه و کشیش محل رو میارن و میگن: " خواهش می کنیم این بچه های ما رو نصیحت کنید؛ پدر همه رو در آوردن! "

کشیشه میگه: " باشه، ولی یکی یکی بیاریدشون که راحت تر باهاشون صحبت کنم و مشکلی پیش نیاد. "
خلاصه، اول داداش کوچیکه رو میارن.
کشیشه ازش می پرسه: پسرم! آیا میدونی خدا کجاست؟
پسره جوابشو نمیده و همین جور در و دیوار رو نگاه می کنه...
باز ازش می پرسه: "پسر جان! میدونی خدا کجاست؟ "
ولی دوباره پسره به روش نمیاره...
در نهایت دو سه بار کشیشه همین سوالو می پرسه و پسره هم به روش نمیاره...!
آخرش کشیشه شاکی میشه و داد می زنه: بهت گفتم خدا کجاست؟!
پسره می زنه زیر گریه و به سمت اتاقش فرار می کنه و در رو هم پشتش می بنده!
داداش بزرگه ازش می پرسه: چی شده؟؟؟!!!

پسره میگه: بدبخت شدیم!!
خدا گم شده، همه فکر می کنن ما برش داشتیم...

رضا بازدید : 39 شنبه 24 خرداد 1393 نظرات (0)

 

در یکی از روزهای سرد ماه ژانویه و در یکی از محلات فقیر نشین در شهر واشنگتن دی سی، صبح زود مردم آن منطقه که اکثرا کارگران معدن و یا صاحب مشاغل سیاه بودند از خانه هایشان بیرون زدند تا یک روز پر از رنج و مشقت دیگر را آغاز کنند.
زنان و مردانی که تفریح و لذت در زندگیشان نامفهوم بود و به قول معروف آنها زندگی نمی کردند! بلکه به اجبار زنده بودند، ریاضت می کشیدند تا نمیرند...
آن روز طبق معمول مردم بینوا در حالی که خیلی هایشان کارگر روزمزد بودند، نمی دانستند آیا امشب هم با چند دلار به خانه باز می گردند و یا باید با دستان خالی به خانه های محقرانه شان بروند و شرمنده فرزندانشان شوند...
با این افکار خود را برای روزی مشقت بار آماده می کردند که ناگهان! صدای ویولن زیبایی از گوشه یک خرابه به گوش رسید...
آوای ویولن آنقدر زیبا و مسحور کننده بود که پای آن مردم فقیر را از رفتن باز نگه داشت...
اکثرا آنها با اینکه می دانستند اگر دیر برسند جریمه می شوند ولی بدون توجه به این مشکل در آن خرابه که اندازه یک سالن اجرای کوچک بود جمع شدند.
 حدود دو ساعت و نیم با گوش دادن به آن آهنگهای زیبا و استثنایی اشک ریختند، خندیدند و به خاطراتشان فکر کردند...
سرانجام نیز ویولونیست خیابانی که مردی سی و پنج ساله بود کارش که تمام شد ویولن خود را برداشت و آماده رفتن شد اما در میان تشویق بی امان مردم و همان حال و احوال همه را به صف کرد و به همگی که حدود سیصد نفر بودند مقدار پولی داد و سپس در حالیکه برای آنان بوسه می فرستاد سوار تاکسی شد و آنجا را ترک کرد تا مردمان فقیر از فردا این ماجرا را همچون افسانه ها به دوستانشان بگویند...
اما در آن روز هیچکس نفهمید ویولونیست سی پنج ساله کسی نیست جز جاشوا بل، یکی از بهترین موسیقی دانان جهان که سه روز قبل بلیت کنسرتش هر کدام صد دلار به فروش رفته بود...
فردای آن روز جاشوا به یکی از دوستانش که از این موضوع با خبر شده بود گفت: من فرزند فقرم، آن روز وقتی در اجرای کنسرت فقط مردم ثروتمند را دیدم از خودم خجالت کشیدم که تهی دستان را از یاد برده ام به همین خاطر به آن محله فقیر نشین رفتم و همان کنسرت دو ساعت و نیم را تکرار کردم، بعد از آن هم وقتی متوجه شدم که اکثر آنها به خاطر من باید جریمه شوند تمام پولی که از کنسرت نصیبم شده بود را در میان آنها تقسیم کردم و چقدر هم لذت بردم ...

*
*
چه خوب و دوست داشتنی اند انسان هایی که وقتی به منزلت و مقامی دست پیدا می کنند، مردم و گذشته شان را فراموش نمی کنند...

تعداد صفحات : 35

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    link box1


    link box2

    آمار سایت
  • کل مطالب : 343
  • کل نظرات : 46
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 33
  • آی پی دیروز : 25
  • بازدید امروز : 36
  • باردید دیروز : 31
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 36
  • بازدید ماه : 194
  • بازدید سال : 2,155
  • بازدید کلی : 41,532
  • link box3